3 شمیم ظهور 4 |
منتظر
منتظر ، حسابش از همه ی عالم و آدم جداست .
منتظر که باشی دلت بی قرار دیدار می شود، ثانیه ها را تعقیب می کنی ، لحظه هایت بوی خستگی نمی دهد
.منتظر که باشی غیرت پیدا می کنی ، نمی توانی بی تفاوت بنشینی ، کوچه به کوچه پسند و رضایت او را جستجو می کنی
.منتظر که باشی در سرت جز اندیشه ی دوست راه نمی دهی ،
چشمت را به در می دوزی ، زبانت ذاکر می شود و دستت ….دستت سبزتر از همیشه به سوی آسمان بلند می شود و تمنای حضورش را می کنی
.از تنهاییت به آستانش شکوه می بری ، اشک می ریزی ، آه می کشی و می گویی هرچه دل تنگت می خواهد
.منتظر که باشی صبح را با « عهد » آغاز می کنی ، « آل یاسین » را به مدد می طلبی ، « استغاثه » را می خوانی و هزار بار ختم « ندبه » می کنی و
…….و اینها همه یاد اوست و برای او
…..
اللهمّ عَجّل فی فرجِ مولانا صاحب الزمان وَجعَلنا مِن انصارِه و اَعوانِه و المُستشهدین بینَ یَدیه……
¤ نویسنده: خادم المهدی